«سیستم بزرگراههای بین ایالتی» یکی از بزرگترین پروژههای زیرساختی قرن بیستم در امریکاست که در زمان آیزنهاوِر شکل گرفت. اینبار و در زمان اوباما، یک پروژهی دیگر – که برخی محافل آنرا پروژهی آیزنهاوریِ اوباما (!) میدانند – در زیرساختهای امریکا در حال پیگیری است و آن «بازتخصیص فرکانسهای مخابراتی» است که تا حدی معادل هموارکردن جادههای ارتباطات مخابراتی است. به طور خلاصه، دولت امریکا قصد دارن فرکانسهای مخابراتیای که در اختیار تلویزیونهای گوناگون قراردارند (و به شدت برای سرویسهای موبایل مناسباند) را از آنها بخرد و به کمپانیهای سرویس موبایل و اینترنت بفروشد. به دلیل افزایش روزافزون تقاضای دیتا از سرویسهای موبایل (که در حال افزایش نمایی است)، این بازتخصیص به شدت ضروری است. پیشبینی میشود که ارزش فرکانسهای معاملهشده در این بازتخصیص بیش از ۵۵ ملیارد دلار باشد.
طراحی مکانیزم اجرایی این پروژه (فاز مطالعاتی و ارایهی مدل) در اواخر سال ۲۰۱۱ به استاد من سپرده شد. این اتفاق برایم فرصتی جالب فراهم کرد تا – البته با کمی فاصله – با ساختار و فرآیند جالب مدیریت چنین پروژههایی، و به طور خاص نقش مهم دانشگاه و دانشگاهیان در این فرآیند، آشنا شوم:
پس از سپرده شدن مدیریت پروژه به پُل، سه استاد دیگر دانشکدهی اقتصاد استنفورد توسط وی برای پروژه استخدام میشوند و هرکدام طراحی مکانیزم یکی از زیرشاخههای پروژه را به عهده میگیرند. هرکدام از این اساتید به همراه چندین دانشجوی دکترا روی بخش مربوط به خودشان کار میکنند و دانشجوهای دکترا در ازای فعالیتشان ماهانه دستمزد قابل توجهی دریافت میکنند. از سوی دیگر مسایل بهینهسازی این پروژه که شبکهی کل مخابراتی امریکا را در بر میگیرد از نظر محاسباتی یکی از پیچیدهترین مسایلی اند که بشریت با آنها مواجه شده و به همین دلیل دو دانشمند علوم کامپیوتر، متخصص در محاسبات پیچیده، هم در پروژه مشغول به کار شدهاند. پس از ماهها فعالیت، اوایل ۲۰۱۳، یک طراحی اولیه برای مکانیزم خرید و فروش این فرکانسها معرفی شد.
این مکانیزم توسط کمپانیهای مخابراتی امریکا (ایتیاندتی، ورایزن، تیموبایل، اسپرینت و غیره) مطالعه میشود. در بهار ۲۰۱۳ یک کنفرانس دو روزه در استنفورد برگزار شد که در آن بیش از ۶۰ نفر از نمایندگان دولت، اقتصاددانان مشاور کمپانیها، دهها دانشمند اقتصاد وعلوم کامپیوتر از دانشگاههای مختلف امریکا و … در آن حضور یافتند و روی طراحی فوق بحث و گفتگو داشتند، انتقادات خود را به طراحی وارد میکردند و مانند یک دادگاه از جنبههای مثبت و منفی یک مکانیزم انتقاد/دفاع میکردند.
در حال حاضر تیم اجرایی پروژه و چندین اقتصاددان و دانشمند علوم کامپیوتر مشهور که مشاورین دولت و کمپانیهای گوناگون هستند در حال بهبود مکانیزم این بازتخصیص هستند. مکانیزمهای طراحی شده دایما آزمایش میشوند و ایرادات آنها پیدا میشود. چندین و چند مقالهی علمی جالب از دل این مساله نوشته شده است و به گفتهی دانشمند علوم کامپیوتر درگیر با مساله که تز دکترایش را در این مورد نوشته، مرزهای علم کامپیوتر در حل عددی مسایل محاسباتی سخت (انپی هارد) تا حد خوبی جابجا شده است و روشهای جالبی برای حل این مسایل کشف شده است.
به نظرم فرآیند سپردهشدن پروژه به یک استاد باتجربه (سینیور) با بیش از سی سال سابقه در طراحی بازار و سپس شکستهشدن پروژه به چندین زیرشاخه و شکستن هرزیرشاخه به چند زیرشاخهی دیگر و پیشبرد هرکدام از زیرشاخهها توسط تیمی از دانشجویان و اساتید و فیدبک گرفتن دایمی از یافتههای پروژه با برگزاری کنفرانسها، فرآیندِ بسیار آموزندهای است. شاید هزینهی تمام این فرآیند به ۱ درصد هزینهی پروژه هم نرسد و بنابرین، تنها ۱درصد بهبود در مکانیزم پروژه (که قطعا بیشتر از ۱درصد است)، تمام هزینهی مربوط به آن را جبران خواهد کرد.
سلام دوست عزیز من راستش دنبال کسی می گشتم که راجع به رشته اقتصاد ازش سوال کنم..من کارشناسی مکانیک خوندم می خواهم ارشد اقتصاد و mba کنکور بدم. از چند نفر راجع به بازار کار رشته اقتصاد پرسیدم جواب ها خیلی متناقض بود یکی می گفت بازار کار نداره یکی می گفت خوبه یکی می گفت بده . می شه لطفا بهم راهنمایی کنی که بازار کارش و آینده اش چه جوریه و در چه جاهایی می تونم کار کنم و اینکه بهتره اقتصاد بخونم یا mba ?با تشکر