متنی که با عنوان «به همین سادگی» در مورد اثر افزایش نرخ ارز روی بهبود شرایط برای صادرکنندهها نوشتهبودم هم در کامنتها بازخورد نقادانه داشت و هم بیشتر از اون، بعد از چاپ شدن در دنیای اقتصاد (۱)، در صندوق ایمیلهای من! اکثر انتقادهایی که از اون نوشته شد به نظرم به یک مساله مهمتر بر میگشت و اون هم اینه که یک مدل اقتصادی چه چیزهایی به ما یاد میده؟ و از اون مهمتر، چه چیزهایی به ما یاد نمیده! و در نتیجه یک اقتصاددان کی حق نداره با یک مدل، یک سیاست برای دنیای واقع پیشنهاد بده؟
مدلهای اقتصادی، مثل مدلهای فیزیکی، یک سادهسازی از واقعیتاند. هیچ مدلی قرار نیست «همه» جنبههای یک مساله رو مدل کنه، که اگر اینکار رو میکرد، دیگه «مدل» نبود و «خود دنیای واقع» بود که تحلیلش به شدت پیچیده و حتی غیرممکن به نظر میرسه. ما در علم، همیشه با مدلها سر و کار داریم و از این نظر فرقی بین فیزیک و اقتصاد نیست. معمولا هم مدلی رو موفقتر میدونیم که دو تا ویژگی داشته باشه: اول اینکه با شواهد تجربی سازگاری بیشتری داشته باشه و دوم اینکه پیشبینیهای بهتری داشته باشه. البته تفاوتهای زیادی هم بین مدلسازی فیزیک و مدلسازی اقتصاد وجود داره که سادهتریناش اینه که مدلهای اقتصادی به دلیل وجود «انسان» به شدت سادهسازی بیشتری صورت میدن و البته یک تفاوت دیگه اونها در اینه که لزوما نتایج مدلهای اقتصادی «جهانشمول» نیستند. نسبیت عام هرجای منظومه شمسی یا کهکشانها حکمفرماست (حداقل با شواهد فعلی!) اما در اقتصاد به دلیل تعامل عمیق با فرهنگ و تاریخ و جامعه و غیره، لزوما نمیشه گفت که این مدل که شرایط کشور الف رو مدل کرده، حتما در کشور ب هم کار خواهد کرد.
اما اینها رو برای چی گفتم؟ منِ مدلساز نوعی وقتی یک مدل میسازم برای بررسی اثر افزایش درآمد روی مصرف یک خانوار، از هرآنچه در جهان میگذرد صرفنظر میکنم تا بتونم همین پدیده خاص رو تحلیل کنم و بعد نشون میدم که با یک سری فرض روی رفتار خانوارها (مثل رشنالیتی) با افزایش درآمد، مصرف کالاهای عادی زیاد میشه. اما آیا اگر من برم و درآمد یک خانوار در تهران رو زیاد کنم، حتما همین اتفاق میافته؟ نه لزوما! ممکنه اون خانوار تصمیم بگیره همه پول اضافی رو بده به خیریه. ممکنه پدر همه اون پول رو صرف اعتیادش کنه و اصلن به دلیل افزایش اعتیاد پدر، مصرف تغذیه خانوار کم بشه. آیا اینها هیچ کدوم مدل من رو نقض میکنه؟ جواب این سوال به این وابسته است که من با مدلم چه ادعای داشتم. اگه من فقط ادعا داشتم که «به طور آماری خانوارها با افزایش درآمد بیشتر مصرف میکنن» در این صورت یک یا چند مثال نقض مدل من رو رد نمیکنه.
اما ادعای خیلی از مدلهای اقتصادی، که حتی منجر به جایزهی نوبل شدهاند، حتی از این ادعای «آماری» هم کمتره. نظریهی رونالد کاوس یکی از معروفترین مثالهاست. کاوس ادعا میکنه که اگر هزینهی مبادلات (transaction costs) در یک مساله تخصیص منابع با اثرات جانبی صفر باشه، چانهزنی همیشه به خروجی کارا (efficient) منتهی خواهد شد. این نظریه در عین خوشخبری (!) هیچ ارتباطی به واقعیت نداره. هیچ محیط اقتصادیای وجود نداره که هزینهی مبادلات در اون صفر باشه و حداقل هزینه همون «زمان» هست که برای چانهزنی لازمه. یا مدل معروف راجر مایرسون برای مکانیزم بهینهی فروش یک کالا. مایرسون میگه که اگر همه خریدارها دقیقا بدونن که کالا چهقدر براشون ارزش داره و تابع توزیع احتمال ارزش کالا برای بقیه خریدارها رو هم همه اطلاع داشته باشند، در این صورت یک حراج قیمت دوم با کف قیمت مشخص پرسودترین مکانیزم برای فروش یک کالاست. خب که چی؟! آیا واقعا شما وقتی جنسی رو میخرید میدونید که ارزش اون جنس برای من با چه احتمالی چه قدره؟ یا حتی ارزش دقیقش برای خودتون شفافه؟ مسلما نه.(۲)
مدلی که من در اون متن ارایه دادم (و حرف من نیست، حرفی است که مدتهاست در ادبیات اقتصاد کلان زده شده) تا حدی از این جنس هست که از خیلی از واقعیتهای دنیای اطراف صرفنظر کرده و با یک مثال مشخص ادعا کرده که اگر شرایط ایزوله باشه، افزایش نرخ ارز منجر به افزایش صادرات میشه. اتفاقا مثال فوتبال از این نظر خوبه که نشون میده در یک صنعت که خیلی با تحریمها رابطه نداره و تولیدکنندهها در شرایط فعلی ضربه خاصی نخوردن (تا حد خوبی ایزوله است از شرایط فعلی) چه طور این مکانیزم سادهی اقتصاد کلان داره عمل میکنه.
دوستانی که کامنت دادهاند یا ایمیل زدهاند که برای رشد یک اقتصاد و افزایش تولید نیاز به بسترسازی و فراهمکردن زیرساخت و رفع تحریمها و بهبود قوانین مالکیت و افزایش دستمزد متخصصین داخلی و ایجاد مناطق آزاد اقتصادی و کاهش فساد اقتصادی و تامین امنیت سرمایهگذاری و استفاده از نخبهگان در تصمیمات بزرگ و … است، خب طبعن همهگی درست گفتن. اگه لازم باشه میشه این لیست رو تا چندین صفحه ادامه داد! اما اینکه بعد ادعا بشه پس این حرفی که تو نوشتی حرف بیخودی بود، زیادهروی است. البته اگر اینکه رابطه ساده نرخ ارز و صادرات حرف خودم بود پافشاری خاصی نداشتم. اما این حرفی در هر درس اقتصاد کلان ۱ مطرح میشود و در خیلی از کشورهای جهان مثل چین تست شده.
زیر سوال بردن این مدل یا این مثال فوتبالیستها، از یک نظر شبیه زیر سوال بردن مدل مایرسون هست. حداکثر حرفی که در مورد مایرسون میشه زد اینه که «فرضهای اون مدل در حالت کلی درست نیست» اما نمیشه گفت «نتایج غلطه». نتایج یک سری محاسبات ریاضی است که توسط چندصد دانشمند تایید شده! اینجا هم شما میتونین بگین که شرایط کشور ما به شکلی نیست که افزایش نرخ ارز منجر به افزایش صادرات بشه و تحریمها و خروج مغزها و … اجازه اون رو نمیده. اما نمیتونین بگین که در مثال فوتبالیستها این پدیده رخ نداده. یا در خیلی از صنایع نسبتا ایزولهی دیگه این پدیده رخ نمیده. (مثال دیگهاش صنعت تولید پوشاک ورزشی هست که الان حداقل شخصی من باهاش حرف زدم و تولیدی داشت خیلی راضی بود از اینکه دیگه بنگاههای چینی و ترک نمیتونن باهاشون رقابت کنن!)
حالا آیا من از اون متن ادعای سیاستگذاری داشتم؟ مسلما نه. اینجا یک وبلاگه که درسهای کوچک اقتصادی رو با هم تمرین میکنیم و من از همه خوانندهها انتظار دارم که من رو به چشم یک دانشجوی اقتصاد ببینند و نه یک سیاستگذار. سیاستگذاری تخصص بالا و مطالعه دقیق میخواهد که من ندارم (و هرکس هم بدون این ویژگیها در مقام سیاستگذار قرار بگیرد، خطاکرده). ما در اینجا مکانیزمهای اقتصادی رو با هم شناسایی میکنیم و در مثالهای ساده اونها رو بررسی میکنیم. رابطه صادرات و نرخ ارز یک رابطه خیلی شناخته شده است که در شرایط سالم اقتصادی در مقالات مختلف تست شده و مثال فوتبالیستها یک نمونهاش بود و من دوست داشتم و دوست دارم که با این مثالها درسهای ساده اقتصاد رو با هم ببینیم. تعمیم این مثالها به یک سیاستگذاری اقتصادی فراتر از ادعای من بوده و اگر نقدی به متن وارد میشه، باید دقیقا اون مثال یا اون ادعای در فضای ایزوله رو هدف قراربده. (که اگر نقد موفقی باشه، میتونه تبدیل به یک مقاله خوب در اقتصاد کلان بشه با زیرسوال بردن یک نتیجه مهم)
(۱) به دلایلی که در همین متن مشخص خواهد شد، من میل خاصی به چاپ این مقاله در دنیای اقتصاد نداشتم. اما چون کپیرایت مطالب اینجا «کریتیو کامانز» است، عزیزان دنیای اقتصاد آن را منتشر کردند.
(۲) قطعا یک سوال مهم اینه که پس این همه مدل اقتصادی معروف برای چی طرح و حل میشه؟ چرا هم رونالد کاوس و هم راجر مایرسون برای این دو نظریه جایزهی نوبل بردند؟ شاید بعدا در این مورد نوشتم.
اشکال به نوع بیان شما در مقاله قبلی برمیگرده. اگر شما کفته بودین که مدل ارائه شده شما در مقاله قبلی مربوط به شرایط ایزوله هست و بدون در نظر گرفتن متغیرهای دیگر اقتصادی، سو تفاهم ایجاد نمیشد.
بازتاب: گزارهها » لینکهای هفته (۱۲6)
بازتاب: لینکهای هفته (۱۲۶) | نسخه آنلاین خبرخوان مدیریتیها
سلام عرض میکنم آقا محمد
یه نکته به نظرم میرسه و اون اینکه یه دلیل انتقاد ها بر میگرده به اینکه برای کسانی که هنوز در مفاهیم اقتصاد گیرند درک این مفاهیم سخت هست؛ شاهد این ادعا، محتوای فیلم های آموزشی که نشون میده میخواید مردم رو با مفاهیم اولیه آشنا کنید.
یک نکته دیگه اینکه بسیاری از کسایی که متن رو خوندند فهمیدند واستفاده کردند ، نظر خاصی نداشتند، و مسلما نیازی برای دادن کامنت ندیدند. این رو گفتم که از کاری که دارید میکنید(این سایت) با دیدن انتقادات فنی! دلسرد نشید.
موفق باشید.