مهمترین نتایج تئوریک علم اقتصاد در صدسال اخیر – مورد ۱
دیروز یکی از دوستانم که اقتصاد نمیخواند سوالی جالب از من پرسید: مهمترین نتایج تئوریک علم اقتصاد در صدسال اخیر چه بوده است؟ سوال سختی است. فکر کردم و نزدیک ۱۰ مورد به ذهنم رسید که شرح هرکدام محفلی اختصاصی خود را میطلبد. گفتم پاسخ این سوال را در غالب نوشتههایی (خیلی!) کوتاه اینجا بنویسم، هم به درد خودم میخورد هم شاید دیگران دوست داشتند به زبان ساده با نتایج کلیدی علم اقتصاد آشنا شوند. فعلن با اولین مورد شروع میکنم. پیش از آن به طور خلاصه بگویم که این نتایج نظری علم اقتصاد مانند هر نتیجهی نظری در هر علمی بر اساس فروضی خاص اثبات میشوند. طبعا فروض بسیاری از نظریات اقتصادی به دلیل ذات انسانیشان قابلیت نقد بیشتری به نسبت فروض مدلهای فیزیکی دارند.
در این نوشته با نتیجهای شروع میکنم که (با توجه به دانش ناقص من) مهمترین یافتهی تئوریک علم اقتصاد در صدسال اخیر است.
۱- نظریهی وجود تعادل عمومی.
این نظریه تا حد خوبی ادعای دست نامریی آدام اسمیث را به شکل نظری اثبات کرد. بازاری را در نظر بگیرید که در آن مصرفکنندگان و تولیدکنندهگان و کالاهای گوناگون حضور دارند. هر مصرفکننده به ازای هر سبد کالای مختلف مطلوبیتی کسب میکند و هر تولیدکننده به هدف کسب حداکثر درآمد وارد بازار میشود. هر مصرفکننده بر اساس قیمت کالاهای مختلف و بودجهی شخصی اش یک سبد کالای بهینه دارد که مطلوبیتش را حداکثر میکند و هرتولید کننده نیز بر اساس تابع هزینه تولید و قیمتهای موجود در بازار یک میزان تولید بهینه از هر حالا دارد.
تعادل عمومی (همان تعادل رقابتی) مجموعهای از قیمتهای کالاهای مختلف است که در این سطح از قیمتها، اگر همهی مصرفکنندهگان بهترین سبد کالای مطلوب خود را انتخاب کنند و همهی تولیدکنندهگان سودآورترین سبد کالا را تولید کنند، میزان تقاضا و عرضهی همهی کالاها دقیقا با هم برابر خواهد بود. نظریهی وجود تعادل عمومی نشان میدهد که تحت شرایطی نسبتن جامع، مستقل از تابع مطلوبیت و بودجهی مصرفکنندهگان و مستقل از تابع هزینهی شرکتها، و حتی در بازارهای دینامیک با اطلاعات تصادفی در مورد آینده، تعادل عمومی (برداری از قیمتها با ویژگی بالا) همواره وجود دارد. نظریات گوناگونی پس از این نظریه نشان دادند که حذف بسیاری از آن <شرایط نسبتن جامع> هم اثری در وجود تعادل عمومی در بازارهای با سایز بزرگ (چندین هزار خریدار و فروشنده) ندارد.
نبود این نظریه به معنی آن است که ممکن است در یک بازار قیمتهای تعادلی که در آن عرضه و تقاضای همهی کالاها برابر شوند و همهی افراد به حداکثر مطلوبیت ممکن خود برسند وجود نداشته باشد و این چراییِ کارکرد مکانیزم بازار و قیمتها به عنوان یک سیگنال را زیر سوال میبرد. اثبات وجود تعادل عمومی، به نظر من، مهمترین قدم نظری علم اقتصاد برای نشان دادن اهمیت نقش قیمت به عنوان یک سیگنال در بازارِ آزاد بود.