پس از افزایش قیمت ارز در سال گذشته، اهدای ارز دانشجویی با قیمت دولتی به دانشجویانی که در خارج از کشور تحصیل میکنند آغاز شد و تنها در شش ماه نخست طرح بیش از ۱۰ هزار نفر از این یارانه دولتی استفاده کردند. اخیرا زمزمههایی مبنی بر حذف این طرح شنیده میشود (و البته خبر حذف آن برای دانشجویان غیربورسیه اخیرا منتشر شده است) که منجر به اعتراض تعداد زیادی از دانشجویان خارج از کشور در فضای مجازی و فیسبوک شده است. یکی از جدیدترین این اعتراضات این صفحه سایت کازز دات کام است. اما سوالی که اینجا مطرح است این است که آیا واقعا این سیاست، سیاست درستی است؟
دلایل اصلی ای که دانشجویان در حمایت از این طرح مطرح میکنند برای نگارنده که خود یک دانشجوی ساکن امریکاست قابل درک اند: بسیاری از دانشجوهای خارج از کشور که با حساب روی قیمت سابق دلار تحصیل خود را شروع کرده بودند دچار مشکلات جدی مالی می شوند و چه بسا برخی از آنها دیگر نتوانند ادامه تحصیل بدهند. دانشجوهای آینده هم احتمالا با مشکلات مالی مشابهی مواجه خواهند بود. دلیل دیگری که در حمایت از این سیاست مطرح می شود این است که ارز دانشجویی ارزان کمک می کند که سطح تحصیلات ایرانیان بالاتر برود و به این ترتیب دولت در حال سرمایه گذاری به روی نیروی انسانی جامعه است.
برای تحلیل «کارا» بودن این سیاست ابتدا باید مشخص کنیم که از دید چه ناظری به این پدیده نگاه می کنیم: یک دانشجوی فعلی (یا آینده) و یا دولت به عنوان یک سیاستگذار اجتماعی. اگر به عنوان یک دانشجو – یک دانشجوی «عقلانی یا رشنال» که به دنبال حداکثر کردن مطلوبیت شخصی است – به این سوال پاسخ دهیم، بدون تردید از کارایی این سیاست حمایت خواهیم کرد. با توجه به سقف ۱۵ هزار دلاری ارز دانشجویی و تفاوت قیمت ارز دانشجویی و ارز در بازار آزاد، سالانه حدود ۲۵ میلیون تومان منفعت عاید یک دانشجو خواهد شد. نبود این سیاست هیچ منفعت مستقیمی برای یک دانشجو ندارد و منفعت غیرمستقیم آن (در صورت وجود) قطعا کمتر از این عدد خواهد بود. بنابراین کاملا طبیعی است که این سیاست با این نگاه یک سیاست مثبت تلقی شود.
اما اگر از دید یک سیاستگذار اجتماعی که هدفش حداکثرکردن منافع کل جامعه است به داستان نگاه کنیم، پاسخ سوال به این شدت واضح نخواهد بود. ارز دانشجویی مشکلات و پیامدهای گوناگونی دارد که یکی از مهمترین آنها فساد و رانت جویی است. به طور کلی، دو نرخی بودن ارز در یک اقتصاد، فساد به همراه دارد. این بحث نه مختص ایران است و نه مختص مورد خاص ارز دانشجویی. ارزی که به مسافرین داده می شود و ارزهای دولتی که در اختیار نهادها و افراد مختلف قراردارد که در خیلی موارد به مراتب بیشتر از ارز دانشجوهاست نیز شامل همین ویژگی فسادآوری اند. این دو نرخی بودن ارز یک فرصت خوب برای افرادی است که قصد دارند با رانت جویی کسب درآمد کنند (دقت کنید که در این بحث به هیچ وجه در مورد اخلاقی بودن یا نبودن این کار صحبت نمی شود و تنها از دید یک سیاستگذار اجتماعی به داستان نگاه می شود).
بیایید با هم نمونهی ارزهای دانشجویی را بررسی کنیم. دانشجویی که نیاز به این پول ندارد میتواند این ارز را گرفته و در بازار آزاد بفروشد و ۲۵ ملیون سود کند که به مراتب بیشتر از حقوق یک کارگر در یک سال است. این همان چیزی است که در اقتصاد از آن به عنوان رانت جویی یاد می شود. از طرف دیگر، امکان کنترل اینکه تنها افراد نیازمند از این ارز استفاده کنند تقریبا وجود ندارد. بسته های حمایت مالی دانشجویان در دانشگاه های خارج از ایران به نحوی است که پنهان کردن نیاز واقعی به ارز از دولت بسیار ساده است. بنابراین این عدم تقارن اطلاعات بین دانشجویان و وزارت علوم فرصت مناسبی برای کسب درآمدِ بدون تولید فراهم میکند. میزان رانت موجود در این بازار هم چندان کم نیست: طبق آمار اعلام شده توسط مدیرکل بورس و امور دانشجویان خارج از کشور وزارت علوم، تنها در شش ماه نخست این طرح بیش از ۲۰۰ ملیون دلار ارز دانشجویی اهدا شده است و این تنها متعلق به یک سوم دانشجویان خارج از کشور است.
یک دلیل دیگر موافقین ارز دانشجویی بر این پایه است که دولت باید به روی سرمایه انسانی سرمایه گذاری کند. این گزاره به خودی خود مورد توافق اکثریت دانشمندان علوم اجتماعی است، اما اینکه آیا بهترین روش سرمایهگذاری به روی سرمایه انسانی اهدای ارز به دانشجویان خارج از کشور است یا نه مساله ای است که بسیار مورد تردید است. برای تحلیل دقیق تر این موضوع حالتی را در نظر بگیرید که دولت قصد دارد مقدار مشخصی منابع مالی را صرف آموزش عالیِ نیروی انسانی جامعه کند و چند گزینه پیش رو دارد. یکی از این گزینه ها کاهش هزینه ارز برای دانشجویان است. اما روشهای دیگری نیز برای افزایش سرمایه انسانی وجود دارد: گسترش امکانات آموزش عالی و آزمایشگاهی دانشگاهها در داخل کشور، افزایش دستمزد پایین اساتید دانشگاه برای ایجاد انگیزه بیشتر دانشجویان موفق برای بازگشت به وطن و یا افزایش حقوق دانشجویان دکترای داخل کشور برای کاهش فشار مالی وارد بر آنها دیگر سیاست های پیش روی دولت اند. حداقل وظیفه سیاستگذار مقایسه کارایی این سیاست ها با سیاست فعلی ارز دانشجویی است چراکه به ازای هر یک ریالی که برای هر کدام از این گزینه ها صرف می شود باید یک ریال از هزینه یکی از گزینه های دیگر کاسته شده باشد. تصمیم نهایی سیاستگذار، تخصیص میزان مشخصی از ظرف محدود منابع به هر کدام از این سیاست ها است. بنابراین سیاستگذار با یک مساله جدی بهینه سازی اجتماعی مواجه است.
به باور نگارنده، سه دلیل عمده وجود دارد که نشان میدهند چرا سیاست ارز دانشجویی تصمیم بهینه سیاستگذار اجتماعی نیست. نخست اینکه بخش بزرگی از افرادی که از ارز دانشجویی استفاده می کنند (و نه همه آنها) از طبقه متوسط یا بالا و مشغول تحصیل در دانشگاه های متوسط مالزی و هند و ترکیه و … اند که حتی در جمع پانصد دانشگاه برتر دنیا نیستند. البته قطعا افرادی که واقعا به این ارز نیاز دارند و در دانشگاه های معقول و نسبتا خوب یا عالی تحصیل می کنند نیز وجود دارند، اما نگاه به فهرست متقاضیان ارز دانشجویی نشان می دهد که اکثر این افراد چنین ویژگیای ندارند. بنابراین این سوال مطرح میشود که آیا واقعا افزایش سطح علمی متقاضیان به اندازه هزینهی صرف شده دولت است؟ از طرف دیگر هستند تعداد زیادی از افراد که از سطح متوسط یا بالای جامعه اند این ارز را صرفا به دلیل رانت موجود در آن و نه نیاز مالی دریافت کرده اند و حتی ارز دریافتی را با خود به خارج از کشور نبرده اند و در بازار آزاد داخل فروختهاند و نگارنده شخصا بیش از پنج مورد این استفاده را مشاهده کرده.
دلیل دوم این است که بخش بزرگی از این سرمایهگذاری به کشور باز نمیگردد. آمار بازگشت دانشجویان خارج از ایران نشان می دهد که درصد بزرگی از این افراد به داخل مرزهای کشور باز نمیگردند. (طبق آمار آکادمی ملی علوم امریکا، هشتاد و نه درصد ایرانیانی که سال پیش امریکا دکترا گرفتند اعلام کردند که قصد بازگشت ندارند) البته در اینجا قصد نقد پدیده فرار مغزها را نداریم و حتی این به معنی آن نیست که موفقیت یک ایرانی در خارج از مرزها سودی برای کشور ندارد – که قطعا دارد. اما اگر قرار است دولت در راستای بهبود شرایط ایران برای تحصیل دانشجویان در دانشگاههای خارج از کشور خود سرمایهگذاری کند، باید از بازده سرمایهگذاری خود اطمینان کسب کند.
دلیل نهایی این است که اتفاقا نگارنده نیز معتقد است که تحصیل در دانشگاه های خوب خارج از کشور بدون شک یکی از بهترین راههای افزایش سرمایه انسانی و انتقال دانش به داخل کشور است. بنابراین، سیاستگذار اجتماعی در حل مساله بهینه سازی اجتماعی خود با احتمال خوبی به این نتیجه می رسد که بخشی از منابع خود را صرف افزایش سرمایه انسانی از طریق کمک به دانشجویان برای تحصیل در دانشگاه های خوب خارج از کشور کند. اما حتی با این دیدگاه، نظام فعلی ارز دانشجویی نظام مناسبی نیست چراکه تنها درصد کمی از این منابع، به دلایلی که ذکر شد، در راستای این هدف مصرف خواهد شد. نظام معقول تر و عادلانه تر این است که این منابع بر اساس شایستگی به افراد گوناگون اختصاص یابد و ضمانت لازم برای بازگشت به داخل کشور، مثلا از طریق وثیقهی مالی، دریافت گردد. راه حل عملی این مورد نیاز به بررسی دقیق و کارشناسی دارد اما به عنوان یک ایده اولیه میتوان امکان حمایت دولتی از طریق ارز دانشجویی را تنها برای دانشجویان یکصد یا دویست دانشگاه برتر جهان (بدون نگاه سیاسی به کشور مقصد) فراهم کرد و یا در یک آزمون یکسان و عادلانه، دولت عده ای را برای بورس تحصیلی انتخاب کند. البته در هر دوی این سیاستها باید ضمانتهای لازم برای بازگشت به کشور گرفته شود تا در صورت عدم بازگشت هزینهی صرف شده به کشور بازگردانده شود. به مشاهده شخصی نگارنده، افراد بسیاری هستند که در دانشگاه های خوب جهان پذیرفته می شوند اما به دلیل عدم توانایی مالی امکان تحصیل خود را از دست می دهند در حالی که منابع دولت در جایی بسیار کمبازدهتر در حال مصرفشدن است.
در پایان خوب است بدانیم که در شش ماه نخست این طرح معادل حدود ده درصد کل بودجه آموزش عالی کشور صرف طرح ارز دانشجویی شده است و اگر همه دانشجویان خارج از کشور از این امکانات استفاده کنند، معادل یک سوم کل بودجه آموزش عالی صرف این طرح خواهد شد. همچنین جالب است بدانیم که تعداد اساتید دانشگاه دانشگاههای وابسته به وزارت علوم (و نه از پیام نور) در کشور حدود ۱۴۵۰۰ نفر است که اگر تنها نیمی از یارانه ارز دانشجویی به افزایش حقوق این اساتید اختصاص یابد دستمزد پایه این اساتید بیش از ۵۰ درصد افزایش خواهد یافت و این انگیزه زیادی برای بازگشت بسیاری از فارغ التحصیلان خوب به ایران را افزایش خواهد داد. این اعداد و ارقام نشان میدهند که سیاست سرمایهگذاری به روی نیروی انسانی به کمک ارز دانشجویی سیاستی است که به شدت مورد تردید است و حداقل نیازمند یک نقادی جدی است.
پینوشت: اقتصاد سیاسی کشورهای نفتی واقعا جالب است. همه دعواهای سیاسی یکجورهایی به نفت ختم میشود. یک منبع مالی بسیار بزرگ که هرکس آنرا متعلق به خودش میداند. یکی از طریق وامهای ۸۰ ملیونی نخبگان با نرخ بهره حقیقی منفی ۱۵ درصد، یکی از طریق وام گرفتن برای بنگاه زودبازده (یک اصطلاح مسخره اقتصادی!)، یکی از طریق ارز واردات عروسک از چین، من نوعی از طریق ارز دانشجویی. مهم هم نیست چه بر سر این جغرافیای گربهای میآید، مهم این است که من باید سهم خودم از این مایع سیاهرنگ لعنتی را بگیرم، حتی اگر هزاران مایل آنطرفتر باشم و هیچ قدمی برای آن خاک برندارم، حتی اگر همه خرج تحصیلم تا الان را همان مایع سیاه لعنتی داده باشد!
هیچ شکی نیست که این ارز دانشجویی یک امتیاز و یارانه برای این بخش از دانشجوها حساب میشه… اما استدلال شما وقتی اعتبار داره که این یارانه از همه بخش های اقتصاد کشور حذف بشه… و در این صورت هم آخرین بخشی که میبایست رایانه این چنینی ازش حذف بشه درمان و آموزشه… که متاسفانه تو ایران در اولین اولویت ها درمان و دارو و بعد از اون آموزش حذف شده…
استدلال شما برای کلیه سطوح آموزش رایگان صادقه، با استدلال مشابه ای میشه گفت هزینه کردن دولت برای دانشجویان داخل و تحصیلات آموزش عالی رایگان صرفه اقتصادی نداره چون سالانه بخش بسیار بزرگی از این بودجه صرف تربیت دانشجویانی میشه که پس از اتمام تحصیل در کشور باقی نمیمونن و اگه این بودجه را صرف افزایش حقوق بخش های مختلف جامعه مثل مهندسان و معلمان و … کنن شاید تعداد بیشتری انگیزه در ایران موندن و خدمت به کشور پیدا کنن و این سیر باطل همینطور ادامه پیدا میکنه… خلاصه کلام اینکه استدلال انتقال بودجه از بخش پرداخت مستقیم به دانشجویان به اساتید برای افزایش انگیزه و بهبود آموزش عالی در داخل بی پایه است (البته حذف آموزش رایگان در مقطع آموزش عالی چه در خارج و چه در داخل پذیرفتنی و قابل قبوله و نشاندهنده نگرش متفاوتی به این مقوله است)
سرمایه گذاری دراز مدت دولت در هر بخشی ریسک داره… باید سنجید که چند درصد این دانشجویان اگه به ایران برگردن این سرمایه گذاری موفق بوده… شاید بازگشت حتی 10 درصد این دانشجویان این سرمایه گذاری رو با صرفه کنه (مسلما محاسبه این درصد نیاز به مطالعه داره… منظورم اینه که به راحتی با بیان اینکه خیلی ها بر نمیگردن نمیشه گفت این سرمایه گذاری اتلاف منابعه)… در بسیاری از پروژه های تحقیقاتی و اقتصادی دیگه هم که سرمایه گذاری کلان میشه هم امکان شکست پروژه ها هست ولی باید دید مجموع سرمایه گذاری رو کلیه پروژه ها بازگشت سرمایه داشته یا نه…
اما مورد آخر چه کسی میتونه این حق رو داشته باشه که بگه افراد از یک طبقه اقتصادی بالاتر حق کمتری از افراد با درآمد کمتر در استفاده از منابع کشور دارند.. اگه محل تامین این منابع از نفت است (که مسلما هم هست) و اگه همه افراد از هر طبقه اجتماعی امکان پذیرش و تحصیل در بیرون از ایران رو دارند (که دارند، نگاه اجمالی به دانشجویان مشغول به تحصیل در خارج موید این امره) و اگه همه اینها ایرانی هستند بنابراین جدا از طبقه اقتصادی و داشتن بورس از دانشگاه خارج حق استفاده از این منبع رو دارند.
در پایان خیلی رک، اسندلالها خیلی فکر نشده و دم دستی به نظر میرسن… انگار شما اول تصمیمت رو بر مخالفت با پرداخت این ارز گرفتی و فقط بعد دنبال چند دلیل برای تایید حرفت میگردی
ممنون از نظرت.
من با دو نکته اول موافقم. نظرم هم دقیقا همینه که باید دولت سرمایهگذاریش رو در بخشی بکنه که بیشترین تولید حاشیهای رو داشته باشه. اما وقتی شما در داخل کشور به شکل رایگان درس میخونی یک تعهد خدمت داری (که میتونی در نهایت بیخیال بشی و بخریش) در حالی که در مورد ارز دانشجویی چنین تعهدی وجود نداره. از طرف دیگه امکان درس خوندن داخل کشور به شکل یکسان برای همه فراهم شده در حالی که حضور در خارج از کشور محدود به قشر خاصیه که توانایی پرداخت هزینههای تحصیل (تفاوت بین هزینههای دانشجویی و ارز دانشجویی اهدایی کم نیست) رو دارند و عملا قشر پایین چنین تواناییای ندارند. به هر حال من نظرم این نیست که نباید روی درس خوندن در خارج از کشور سرمایهگذاری کرد. حرف صرفا اینه که این سرمایهگذاری باید هدفمند و بهینه و در شرایط عادلانه باشه.
در مورد قضیه نفت و عادلانه بودن و … هم کلن بحث دیگهایه ولی خلاصش اینه که همینکه ثروتمندها دارن مالیات بیشتری میدن خودش نشون میده که بازتوزیع منابع از ثروتمندها به فقرا یکی از کارهای همه دولتهای جهانه. بنابراین هیچ لزومی نداره که نفت به شکل برابر بین همه تقسیم بشه و اگر هم خیلی اصراردارین به این برابری توزیع، میشه سیستم مالیاتی طراحی کرد که اونهایی که به پول نفت نیاز ندارن عملا از طریق مالیات اون رو به دولت پس بدن.
ببین من حتی با مالیات بیشتر برای ثروتمندان هم مخالفم…. مالیات باید بر مصرف باشه، ثروتمند هم تا زمانی که داره تولید ثروت و سرمایه میکنه نباید ملزم به پرداخت مالیات بیشتر بشه (که اگه بشه انگیزه تولید ثروت کم میشه) ولی اگه میخواد از ثروتش برای مصرف لوکس استفاده کنه اونوقت باید مالیات بیشتری بپردازه، به عنوان مثال اگه یکی با درآمد 1 میلیون دلار میخواد مانند یک کارمند با درآمد 60 هزار دلار هر دو یک ماشین 10هزار دلاری سوار بشن باید مالیات برابری پرداخت کنن… ولی از طرف دیگه اگه اون ثروتمنده میخواد ماشین 400هزار دلاری سوار بشه باید مالیاتی چندین برابر بده چون داره منابع بیشتری رو مصرف میکنه… به هر تولید ثروت بیشتر اگه به مصرف بی رویه ثروتمندها نشه (که با مالیات بر مصرف نمیشه) اونوقت این ثروت خود به خود با سرمایه گذاری و تولید کار بیشتر باعث انتقال سرمایه به طبقه ضعیف میشه…
در مورد هزینه تحصیل در داخل و خرید هم با اینکه خیلی داری ریز میشی در مسئله ولی واسه همین مصادق خرید که شما فرمودی هم این هم مثل خرید دلار به نرخ دولتی شبیه، چون قیمت خرید مدرک اصلن سازگاری با هزینه ای که برای شما میشه نداره…
ببنید برای طبقه ای که به خارج میرن هم مسئله مشابه نکته بالاست، تحصیل در دانشگاه داخل هم خیلی از خانواده ها از عهده اش بر نمیان (میدونم درصدش خیلی کمتر از خانواده هایی که از عهده تامین هزینه تحصیل در خارج بر نمیان) ولی راحلش خذف کمک هزینه تحصیل برای همه نیست (در اینصورت درصد به مراتب بیشتری از هزینه ها بر نمیان) بلکه راحلش امکان دریافت وام تحصیل برای همه اقشاره .
خیلی مطلب جالبی بود. من خودم یکبار برای خروج از کشور از ارز دانشجویی استفاده کردم و دیگر استفاده نکردم چون فاندی که از دانشگاه میگیرم برای زندگی دانشجویی کاملا مناسب است.
فکر می کنم برای دانشجویانی که برای بار اول می خواهند از کشور خارج شوند باید ارز دانشجویی در نظر بگیرند مخصوصا با این قیمت دلار در حال حاضر! چون خیلی ها هستند که استعداد و زمینه لارم برای رشد علمی بیشتر را دارند ولی با این قیمت دلار توانایی خارج شدن از کشور را ندارند!!
ولی با دادن ارز دانشجویی به صورت بی رویه به همه دانشجویان خارج از کشور (صرف نظر از رتبه و سطح علمی دانشگاه و اینکه قصد بازگشت به کشور را دارند یا نه) کاملا مخالفم.
ممنون از نظرت. من معتقدم که همان افرادی که به گفته شما «استعداد لازم را دارند ولی توانایی خروج از کشور را ندارند با این قیمت دلار» باید در یک شرایط عادلانه (مثلن یک آزمون) انتخاب شوند تا بیشترین تولید حاشیهای برای جامعه پدید بیاید.
در پایان خوب است بدانیم که در شش ماه نخست این طرح حدود ده درصد کل بودجه آموزش عالی کشور صرف طرح ارز دانشجویی شده است و اگر همه دانشجویان خارج از کشور از این امکانات استفاده کنند، یک سوم کل بودجه آموزش عالی صرف این طرح خواهد شد…..
جسارتا این بخش از نوشته تون هم اشتباهه
اصلا ارز دانشجویی ربطی به وزارت علوم و وزارت بهداشت نداره و ارزیه که از طریق بانک مرکزی توزیع میشه و جایی هم در ردیف بودجه دولت برای اون منظور نشده و اگه 10 برابر این مقدار هم توزیع بشه و یا اصلا توزیع نشه، چیزی از بودجه وزارت علوم کم نمیشه و چیزی هم به اون اضافه نمیشه.
شاید هم منظورتون این بوده که ارز پرداختی معادل 10 درصد بودجه آموزش عالی کشور بوده.
ممنون. قطعا منظورم «معادل» بود. ممنون و تصحیح شد.
شما که انقدر با سوادی اول مطالب این لینکه رو بخون و ببین که در 6 ماه اول امسال 50 میلیارد دلار ثبت سفارش واردات به کشور انجام گرفته که فقط 11 میلیارد دلارش اولویت یک و دو بوده. نزدیک 300 میلیون دلار ارز دولتی برای واردات خودرو لوکس پرداخت شده که وارد کننگان محترم هم با قیمت ارز آزاد خودرو ها رو به قشری که احتمالا مستضعفین !! بودند فروختند!! اون وقت سر چند میلیون دلار ارز واسه دانشجوی فلک زده دعوای عدالت و انصاف میاد وسط
http://www.afkarnews.ir/vdcepx8zxjh8noi.b9bj.html
سلام. اولین نکته اینکه عدد ارز دانشجویی چند ملیون دلار نیست و چندصد ملیون دلاره. دومین نکته اینکه من قطعا به اون ارز هم معترض ام. این ارز به خودروهای لوکس هم اتفاقا حذف شده اخیرن (و فقط در یک بازه کوچک رخ داده) طبق خبری که من در ایسنا خوندم. که خب به هر حال یک فساد اقتصادی به شمار میاد اگه واقعا بوده.
در نهایت هم اینکه من از هیچ کدام از این ارزها منفعتی نمی برم و هدفم صرفا نقد و تحلیل پدیده های سیاسی و اقتصادی دنیای اطراف است.
بله اما اولا شما از بعد عدالت به قضیه نگاه کردین و تحصیص عادلانه منابع که این امر تحصیص عادلانه همه رو باید شامل باشه.
ثانیا منظور شما از بازه زمانی کو چک چیست؟ در تمام طول سال گذشته و 6 ماه نخست امسال ارز واردات خودرو تخصیص یافته ثالثا تکلیف نزدیک 40 میلیارد دلار واردات کالاهای اولویت پایین تر چی میشه؟ قطعا صدها برابر ارز دانشجویی بوده این حجم.
دولت می تواند برای ارز دانشجویی بسادگی سازوکارهای منطقی قرار دهد مثلا به نظر من باید از کلیه دانشجویان متقاضی این ارز، یک وثیقه ملکی بخواهد که ضامن بازگشت دانشجو بعد از اتمام تحصیلات به کشور باشد که فقط کسانی از این امکان استقاده کنند که بعدها به ایران بر میگردند و در صورت عدم بازگشت هم خسارت وارده قابل جبران باشد.
سلام
امتحان جامعتونو دادید؟ خوب بود؟
این نگاه را که فارغ از سود و زیان (ظاهری) شخصی، سود جمعی (که در باطن سود شخصی ماست) را مورد نظر قرار دهیم نیاز به بلندی طبع و نظر دارد.
امیدوارم سوای بحث های نظری عشق به عدالت، برابری و انصاف در وجودمان لبریز شود.
یک نکته در جواب دوستان این که اگر هیچ کس و در هیچ کجا عدالت را رعایت نکرد، من کلاه خودم را می چسبم. این چه استدلال سستی است که اگر رانت برای واردات خودرو هست برای ارز دانشجویی هم باید باشد؟ یعنی حالا که بقیه رانت می خورند، من هم باید بخورم؟ همان طور که نویسنده وبلاگ (محمد آقا) اشاره کردند تا زمانی که سیاستی عادلانه و اصولی در این زمینه اتخاذ نشود، این رانت است. ممکن است کسی به آن به عنوان یک فرصت نگاه کند، خودش می داند من فقط می توانم بگویم یک آدم فرصت طلب است و …
بازتاب: نامهای به همصنفیها « کافه اقتصاد
با تشکر از مقاله خوبتون.
در مقاله نوشته شده از بنگاه های زود بازده به عنوان یک طرح مسخره اقتصادی نام بردید. لطفا دلیل به کار بردن این جمله تون در مورد بنگاه های زود بازده را بنویسید.
جالب بود و خوندنی اما یه نکته در مطلبتون و کامنتای دوستان مهمتر از بقیه بود و اون توجه به اصل بهینه اجتماعیست. من خودم تجربه خارج رفتن و ارز دانشجویی نداشتم اما حرفتون به دلم نشست.چه دلیلی داره به کسی که تو فلان کشور وامونده(هند.مالزی.آذربایجان و جدیدا ازبکستان درس میخونه ارز دانشجویی بگیره .این درحالیه که رنک دانشگاههای ایران بمراتب بالاتر از این کشورای عتیقه اس.باید همون معیار صد یا دویست دانشگاه برتر دنیا برای تخصیص ارز دانشجویی استفاده بشه و با صرفه جویی حاصله به دانشگاههای داخلی و اساتید و دانشجویان انگیزش داد.
راستی اون مطلبتون درباره پروفسور آلوین راث عالی بود .کاش یه مطلب در نقد برنامه ریزی اقتصادی در ایران بنویسید.شما که بیشتر و بهتر می دونید .دولت از شیرمرغ تا مرگ آدما دخالت داره و این افتضاحه.
.امیدوارم موفق و شاد و پیروز باشید
سلام دکتر جان ، خوبین؟
در مورد این مطلب و اون مقاله ای که در مورد افزایش قیمت ارز و گران شدن دلار، به نفع تولید خواهد بود، می خواستم مطلبی رو بیان کنم و اون اینکه: به نظرم مشکل اصلی که افزایش قیمت دللار در ایران بوجود آورد، ضرری بود که به جامعه علمی و کارمندی و کارگری وارد شد. بله، تولید کننده قیمتها را افزایش داده است، اما آیا بنده استاد یا دانشجو یا کارمند و یا کارگر توان خریدم یا بعبارتی همان حقوقم افزایش یافته است؟ آیا یک مقاله که قبلا برای ثبت نام باید 500 دلار و یا بعبارت دیگر 600 هزیارتومان پرداخت می کردم رو می تونم الان با دلاری 3200 تومان و با ثابت بودن همون 500 دلار ثبت نام کنم؟ متاسفانه در زمینه علمی ما خیلی وابسته هستیم و این چالش با گران شدن دلار، چند برابر شده است. ضمن آنکه دانشگاهیان نیز به نحوی تولید کننده هستند، نه ثروت بلکه علم و ثروت. ولی قصه راهی دراز دارد …